لبه تاریکی و نور
حرفهای مادری با کودکی نابینا
اولین بار چگونه و توسط چه کسی متوجه شدید فرزندتان مشکل دارد؟
از همان شیرخوارگی متوجه شدم نور را احساس نمیکند و به نور عکسالعمل نشان نمیدهد.
بعدازاینکه متوجه شدید فرزندتان این مشکل را دارد چه احساسی داشتید؟
خیلی ناراحت شدم و پیش خودم گفتم چگونه با این بچه سر کنم و تا حدی پیش رفتم که دیگر اعتقاداتم را از دست دادم و نماز نمیخواندم . مادرم و بقیه مرا نصیحت میکردند . کمکم دیدم هوشش خیلی خوب است مخصوصاً در موسیقی و شعر.
الان چه احساسی نسبت به او دارید؟
کمکم به او علاقمند شدم و همهچیز برایش میخریدم و فهمیدم کار با این بچه آنقدر هم سخت نیست.
برای درمان او چه کاری کرده اید؟
خیلی برای درمان و دکتر او را بردم ولی دکترها میگفتند برای عمل سنش پایین است ولی به مرور فهمیدم یکی از چشم¬هایش از بینایی خیلی کم برخوردار است.
چه کسی را مقصر میدانید؟
هیچکس فقط یک امتحان الهی است.