توصیف رنگها برای یک نابینا
پای صحبت مادری با دختری نابینا
زمانی که متوجه شدید که بچهتان دچار نقص بینایی است چه عکس العملی نشان دادید؟
وقتی فهمیدم که دخترم نابینا است واقعاً ناراحت شدم چون شرایط یک دختر نابینا در جامعه خیلی مشکل است. وقتی با خودم فکر میکردم که نمیتواند برای همیشه چیزی را ببیند و از این نعمت محروم است غصه دار می شدم.
آیا تا به حال ناامید شدهاید؟
اگر بگم اصلاً نشدم دروغ گفتم ولی ناامیدی زیادی نداشتم. آخه دخترم فقط نقص بینایی دارد. مشکل دیگری ندارد که بخواهم زانوی غم بغل کنم و الحمدالله الان در شرایط خوبی است.
آیا به بچهتان افتخار میکنید؟
بله، وقتی با وجود نابینایی کارهایی را انجام میدهد واقعاً خوشحال میشوم و با خودم می گویم دخترم با وجود نقصی که دارد بهتر از برخی از بچههای معمولی کارهایش را انجام میدهد.
آیا بچهتان را دوست دارید؟
بله، آخه کدام پدر و مادری هستند که بچهشان را دوست نداشته باشند.
الان چه احساسی دارید؟
الان احساس مثبت دارم چون طرز فکرم را عوض کردم . قبلا فکر میکردم با وجود یک نقص جسمی، زندگی امکان پذیر نیست ولی الان میبینم اگر خود ما با این قضیه کنار بیاییم بقیه مسائل قابل حل شدن است.
چه کسی را مقصر می دانید؟
هیچ کس را
شرایط کنونی فرزندتان چگونه است؟
شرایطش الان خیلی خوب است. بیشتر کارهایش را تقریباً خودش میتواند انجام بدهد، نسبت به قبل از لحاظ روحی خیلی بهتر شده و با شرایطش کنار آمده و قبول کرده که برای همیشه نمیتواند ببیند.
جایگاه خدا را در این اتفاق کجا می دانید؟
خدا وقتی چنین فرزندی به من داده است، صبر و طاقتش را هم بهم داده است. همیشه وقت سختیها و مشکلات فقط امیدم به خداست.
بیان یک خاطره تلخ و شیرین:
خاطره شیرین: زمانی بود که نوشتن و خواندن را یاد گرفت. برایم واقعاً شیرین بود و
خاطره تلخ: زمانی است که از خصوصیات یک چیز مداوم سؤالات پی در پی میپرسد که فلان چیز چه رنگی است. قشنگ است یا زشت. آن موقع است که برایم واقعاً تلخ است که چرا خودش نمیتواند ما را ببیند.