بهار دلنشین
از زبان مادر بهار
به خاطر ازدواج فامیلی که من و همسرم داشتیم دخترم بهار معلولیت پیدا کرد. او الان 14 سال دارد و الان مهارت آموزی می کند. دوره های قالیبافی و خیاطی را می گذراند.
خدا را شکر میکنم. شاید این امتحانی بود که من و همسرم باید آن را پس می دادیم ولی از این وضع راضی هستم چون تا زمانی که ما در روستا زندگی میکردیم حرفهای زیادی می شنیدیم که برایمان آزار دهنده بود. اما از زمانی که به شهر آمدیم و دخترم را در مدرسه گذاشتم و توانسته تمام کارهای خود را انجام دهد، این خود برای من سربلندی است. چون نگهداری بهاره و انجام کارهای او برایم سخت بود و فرزندان دیگری هم داشتم و باید به آنها رسیدگی می کردم. از چند سال پیش تا به حال، که به مدرسه رفته، تمام اخلاق و حرکاتش تغییر کرده و خیلی بهتر شده. طوری که دیگر به ما برای انجام کارهایش متکی نیست.
بهار فرزند سوم من است و بچه های دیگر او را خیلی دوست دارند.
آیا از وضع بهار با این معلولیت سخت ، ناراحت نیستید؟
من بهار را خیلی دوست دارم چون خیلی دختر مهربانی است و این هم حکمت خدا بوده که بر سر ما آمده ولی باز خدا را شکر میکنم. برای من بهار با بچههای دیگرم هیچ فرقی نمی کند و همه را یک اندازه دوست دارم و برخورد بهار با دیگر اعضای خانواده از وقتی که وارد مدرسه شده خیلی بهتر شده.
بهار دختری حساس و مهربان است. او در تمام کارهای خانه به من کمک میکند و ما در خانه هیچ مشکلی نداریم ولی در مدرسه آموزش پذیری کافی ندارد اما عاشق مهارتهای عملی است و کارهایش نظیر قالیبافی و خیاطی را خیلی خوب انجام میدهد.
هیچ خاطره تلخی با بودن بهار ندارم و تمام کارهایش برای من و خانواده شیرین است.
تا بهار دلنشین آمده سوی چمن ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن