رگه های امید در اوج ناامیدی
گفتگو با مادری با فرزند ناشنوا
زمانی که متوجه شدید که بچهتان این مشکل را دارد عکس العملتان چی بود؟
خوب منم مثل هر مادر دیگر دوست داشتم بچهام از همه نظر سالم باشه ولی وقتی دیدم آرزوم برآورده نشده ناراحت شدم. همیشه از مادر میپرسند: دوست دارید بچهتان دختر باشه یا پسر، منم مثل همه مامانا گفتم هر چی میخواهد باشد فقط سالم باشه ولی وقتی فهمیدم که دچار مشکل شنوایی است ناراحت شدم.
آیا الان به بچهتان افتخار میکنید؟
بله، بچه هر چی باشه و هر طوری که باشه برای پدر و مادرش قابل افتخاره
شرایط کنونی بچهتان به چه صورت است؟
الان خوبه، هر چقدر هم مدرسه برود و بیشتر آموزش ببیند بهتر میشود. ما هم یاد گرفتهایم که چطوری باهاش برخورد کنیم. اوایل هم برای ما مشکل بود و هم برای خودش.
آیا ناامید هم شدهاید؟
بالاخره آدمیزاده است دیگر. زمانی که شرایط بر وفق مرادش نباشه ناامید و درمانده میشود.
آیا بچهتان را دوست دارید؟
آخر این چه سوالی است که میپرسید. بچه هر چی باشد عزیزه و پاره ای از وجود پدر و مادرش است.
چه کسی را مقصر می دانید؟
بعضی از اوقات با خودم درگیر می شوم و دنبال مقصر میگردم ولی جوابی پیدا نمیکنم. آخه تقصیر را به گردن چه کسی بگذارم. همهاش می گویم مصلحت و تقدیر ما هم اینطوری نوشته شده است.
جایگاه خدا را در این اتفاق کجا می دانید؟
اگر خدا نبود من نمیتوانستم با این قضیه کنار بیایم، لطف خدا شامل حالم شد که توانستم بچهام را با صبر و تحمل بزرگ کنم.
الان چه احساسی دارید؟
الان نسبت به قبل خیلی امیدوارتر شدهام.
بیان خاطره تلخ و شیرین:
خاطره تلخ وقتی که برای همیشه نمیتوانم صدای قشنگ بچهام را بشنوم . اما بودن با او است که خاطره خوشی را برایم خلق می کند.