فرزندی ناشنوا که عامل تحکیم خانواده شد
گفتگو با مادر نوجوانی ناشنوا
مهمترین چیزی که در رابطه با این بچهها به ذهنتان میرسد چیست؟
اینکه این بچهها نیاز شدیدی به توجه و محبت دارند و فرقی با بچههای عادی ندارند و شاید بتوانم بگویم که بسیار عاطفیتر از بقیه بچههای عادی هستند و همچنین روحیۀ حساستری هم دارند.
زمانی که متوجه شدید فرزندتان مشکل دارد عکسالعملتان چه بوده؟
در ابتدا که باور این قضیه برایم سخت بود و غیرممکن. در روزهای اول و شاید بهتر بگویم سالهای اول زندگی او بیشتر کارم گریه و زاری کردن بود و از این بچه متنفر بودم اما زمان همهچیز را عوض کرد و یکدفعه عاشق فرزندم شدم.
آیا تا به حال ناامید شدهاید؟
خیر، زیرا بیشتر از ناامید شدن به سرنوشت فرزندم و بهبودی او فکر میکردم.
آیا تا به حال به فرزندتان افتخار کردهاید؟
بله، چرا افتخار نکنم. چون با وجود مشکلی که دارد هم درس و هم در انجام دادن کارهای شخصی خود بسیار موفق است.
آیا شما فرزندتان را دوست دارید؟
بله، ولی در اوایلی که تازه به دنیا آمده بود از تنفر داشتم ولی به مرور زمان مهرش در دلم نشست.
شرایط کنونی فرزندتان چگونه است؟
در حال حاضر به جز نقص عضوی که دارد تمام کارهایش مانند بچههای عادی و خداراشکر هیچ مشکلی ندارد.
زمانی که فرزندتان به دنیا آمد چه احساسی داشتید و الان چه احساسی دارید؟
زمانی که او به دنیا آمد، برای اولین بار که او را دیدیم متوجه نقص عضو او نشدیم. اما زمانی که پزشکان ما را در جریان گذاشتند، از ازدواج با همسر پشیمان شده بودم اما در حال حاضر این احساس را ندارم و خدا را شکر هم میکنم.
چه زمانی متوجه مشکل فرزندتان شدید؟
در ده ماهگی متوجه شدیم زیرا هر چه با شوهرم با او بازی میکردیم به صدای اطرافش توجهی نمیکرد و کلماتی که هر کودکی در اول میگوید مانند بابا، مامان، دَدَ و ... را نمیگفت. بعد به او شک کردیم و به پزشک مراجعه کردیم.
در رابطه با این مشکل چه کسی را مقصر میدانید؟
خودم را در درجه اول مقصر میدانم چون قبل از ازدواج همه به من گفتند که ازدواج فامیلی آن هم فامیل نزدیک بسیار خطرناک است و ممکن است در آینده مشکلی پیش بیاید اما من گوش نکردم و خودم را هم سرزنش میکنم.
جایگاه خداوند را کجا میدانید؟
خداوند را همیشه شکر میکنم چون در اوایل زندگی من و شوهرم زیاد رابطه خوبی با همدیگر نداشتیم ولی بعد از ورود این بچه به زندگیمان هر چند که نقص عضو دارد زندگی شکلی تازه به خودش گرفت و رابطه ما بهتر شد و در واقع با ورود این بچه برکت به زندگی ما آمد. خدایا شکرت